سکانس هایی از النا در خانه
عزیز دلم، دختر خوشگلم، امروز میخوام از دغدغه ها و کارهای روزمره ات بگم که بدونی در آستانه چهارسالگی _سه سال و دوماهگی- روزگارت چطور گذشته. جونم بگه واست مامانی ؛ بیشتر وقتت تقریباً به صحبت کردن با تلفن و گوشی میگذره، البته با گوشی غیرواقعی اما با شخصیتهای مورد علاقه خودت؛ مرتب با فرنوش،امیرعلی، آرمیتا، طاها، بابابزرگ، خاله ها و... در تماسی اما اغلب عموپورنگ پشت خطه و شما دختر گلم مشغول دعوت کردنش به خونه خودمون هستی. فدات شم که همچین زبون می ریزی که کسی ندونه فکر میکنه یه آدم واقعی اونور خط باهات مشغول صحبت کردنه. از روزمرگیهای دیگه کاسبی و خرید و فروش کردن شماست. یا عروسکها و اس...
نویسنده :
فاطمه مامان
11:8