نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

تولد دوباره ام

مناجات زیبای دکتر چمران

  خدایا ... از بد بودن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت... اما شکایتم را پس میگیرم... من نفهمیدم فراموش کردم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت ... نگاهم به تو باشد. گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم... معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت... با تو تنهایی معنا ندارد ... دوستت دارم؛ خدای خوب من!   ...
26 آبان 1394

...

یه جمعه آبان ماه که با مامان بزرگ و خاله اینا رفتیم بیرون و حسابی خوش گذشت.     ...
24 آبان 1394

دوست داشتن

نابینا غصه نخور در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد... ما هم که می بینیم خود را به کوری زده ایم باور کن! ماهی ها گریه شان دیده نمی شود... گرگ ها خوابیدنشان... عقاب ها سقوطشان... و انسانها درونشان... اگر انسانها می فهمیدند چقدر محدود در کنار هم هستند،  نامحدود همدیگر را دوست می داشتند! زندگی آنقدر ابدی نیست که بتوان مهربانی را به فردا انداخت... ...
18 آبان 1394

الناگلی من

خوشگلم سلام. امروز 9ام آبان ماه بود و بعد از یه روز بارونی و خیلی سرد خورشید خانوم بیرون اومده بود. مثل خودم که بعد از روزهای بارونی چون هوا تمیز میشه دوست دارم همش بیرون باشم تمام مدت توی حیاط بودی ،حتی به پیشنهاد تو صبحونه رو زیر نور آفتاب خوردیم و حسابی چسبید. بعدش کلی بازی کردیم و از گلهای کاغذی برات یه تل درست کردم و عکس انداختیم . یه بار من عکاس میشدم و یه بار تو. میگفتی:" مامان بذال ازت عکس بگیلم که نی نی مون هم توش بیفته." فدات شم دختر گلم که بعضی مواقع یه حرفهایی میزنی که باورم نمیشه و با خودم میگم خداجونم چقدر دخترم بزرگ شده. مثلاً امروز صبح که داشتم بهت میگفتم بعد از ظهر وقت د...
9 آبان 1394

معنی مادر

  وقتی خیس از باران به خانه رسیدم برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد...  اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت:  باران احمق! این است معنی مادر... ...
7 آبان 1394

النا و محرم 94

  سلام به دخملی مامان که بالاخره روزشماریهاش واسه ماه محرم بالاخص روز عاشورا واسه دیدن اسبها و کاروان شترها تموم شد. نمی دونم جاهای دیگه هم از این رسومات باشه یا نه اما توی شهرستان ما هر سال روز عاشورا کاروان شتر رو بصورت یه کار نمادینه از واقعه کربلا همراه هیئت تو خیابون میارن. شما جیگر مامان هم از یه ماه قبلش روزشماری میکردی و با شوق زیاد ازش حرف میزدی تا اینکه بالاخره امروز شترها رو دیدی و کلی داد زدی:" مامان شترها رو ببین چقدر بزرگن". اما در کل شاید فقط یک ساعت امروزت با من گذشت، مابقیش محکم  بابایی رو چسبیده بودی که مبادا بدون تو جایی بره. تازه دیشب هم با بابای امیرعلی رفته بودی سوار اس...
2 آبان 1394

آبان

*مهر* را بر سر *آبان* بگذار مهربان میگردد... من تو را با همه مهر به آبان دادم مهربان باش که پاییز ، بهارت گردد...  ...
1 آبان 1394
1