قشم
این پست مختص چندتا عکس از مسافرت اول دی ماهمون با عمواحمد و زنعمو به قشم هستش که حتی یه دونه عکس از کنار دریا از خودت ندارم. جونم بگه برات دخملی جون که هنوز گاهی اوقات دقیقا مثل دوسه سالگیت واقعا بدلباسی و موقع بیرون رفتن دوست داری با همون لباس خونه بزنی بیرون . بخاطر همین ترجیح میدم اصلا ازت عکس نگیرم . 😄😄😄 نه اینکه فقط بدلباس باشی؛ عرض کنم که گاهی وقتا یه عالمه هم باید التماست کنم تا اجازه بدی ازت عکس بندازم یعنی فقط یه بار تونستم راضیت کنم که کنار عمو احمد بایستی تا ازتون عکس بندازم که اونم از بدشانسی یهو پاهات خورد به سنگهای تیز کنار ساحل و زانوت پر از خون شد و حسابی اشکات سرازیر شد ... تازه دقیقا روز قبلش که قرار بود از طرف پیش دبستانی ...
نویسنده :
فاطمه مامان
22:11