واکسن دوماهگی
امروز وقت واکسن دوماهگی دخترم بود و حدود ساعت 10اونجا بودیم. مامان برات بمیره که تو این دو ماه به اندازه امروز گریه نکرده بودی منم به گریه انداختی. خانومه خودش گفت که خیلی درد داره و ممکنه تب کنی. فقط خدا کنه مریض نشی درد و بلات به جون من. دیروقت شبه و به زور خوابوندمت. بابایی که نمی دونی چقدر ناراحته برات . وقتی تو نمی خندی همش اخماش تو همه و با یک من عسل نمیشه خوردش.
و اما چکاب دوماهگی جیگر مامان که خیلی عالیه؛ وزنت 5کیلو و 700گرم، قدت 58 و اندازه دور سرت 39. دو هفته دیگه هم باز مراقبت داری فدات شم. می بوسمت.
راستی نازنین یه چیزی؛ نمی دونم چرا دیگه تنها مخاطب تموم حرفها و یادداشتهام تویی. فکر می کنم وقتی باهات حرف می زنم تو همه رو می فهمی. حتی وقتایی که دلم می گیره و باهات درد دل می کنم با اون چشمای نافذت همچین بهم خیره میشی و گوش میدی که انگار می دونی دارم چی میگم عروسکم. خدا رو روزی هزار مرتبه شکر می کنم بخاطر همینکه هستی. دوستت دارم دختر مامان...