کادوهای ناگهانی
سلام سلام... امروز روز کادو گرفتن الناگلی من بود اونم خیلی ناگهانی و با هم...
عزیزکم یکی از اونا کادوی تولدت هست که حدود بیست روز زودتر تحویل گرفتی از عمه مریم. چی؟؟؟ یه چادر مسافرتی کوچولو که سفارش خودت واسه کادوی تولدت بوده و از اونجا که عمه جون نمی خواسته بیشتر ازین منتظرت بذاره قبل از موعد برات آوردتش.
یه کادوی دیگه هم یه عروسک خیلی ناز و خوشگل از یه ناشناس؛ همچین ناشناس هم که نه یعنی یکی از مشتریهای مغازه بابایی هستش ولی من اصلاً نمی شناسمش. مثل اینکه این خانوم یکی دوهفته پیش شما رو دیده و چون دختر نداره و همه بچه هاش پسرن یه دل نه صددل عاشق زبون ریختنت شده و از اون روز مرتب از بابایی میخواسته که باز تو رو با خودش ببره که ببیندت. خلاصه امروز صبح این فرصت دست داد و شما با باباجونت رفتی و با این عروسک خوشگل برگشتی.
به هرحال من که این خانوم بامحبت رو نمیشناسم ولی براش دعا کردم که آقاپسراش ازدواج کنن و صاحب دختر بشن تا اونم به آروزش برسه.
این هم کادوی خانوم مهربون؛
و کادوی تولد زودرس از عمه جون کم طاقت؛
مبارکت باشه گلم