جشن عروسی مجتبی
پنجشنبه شب جشن عروسی پسر دخترعمه من بود و کلی بهمون خوش گذشت. شب حنابندون تا نزدیک صبح بیدار بودی ،حتی اونموقع هم به زور خوابیدی اما شب عروسی حسابی خسته بودی و بعد از شام خیلی زود خوابت برد. اینم عکسای خانوم گل خوشگلم با اون ژستهای دلبرونه اش، با نازنین خاله زهرا که از اصفهان اومده بودن.
مامان فدات شه الهی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی