تولد اولین عمه زاده

صبح عالی تپلی نازم متعالی.

عرضم به حضور دخملی خودم که دیشب شما بطور ناگهانی صاحب یه دخترعمه شدی؛ ریزه میزه و کوچولو.

میگی چرا ناگهانی؟ به علت پیچیدن بند ناف دور بچه که منجر شد به سزارین عمه الهه زودتر از موعد مقرر. ولی خدا رو شکر بخیر گذشت و نی نی سالم و سلامت بدنیا اومد.

بعد از خودت اولین بار بود که یه نی نی تازه متولد شده می دیدم . انقدر ریزه میزه بود که تازه فهمیدم که بزنم به تخته دخملی خودمون چقدر تپلی بود هزار ماشاا... تازه یه سوپرایز دیگه هم دارم واست؛ بزودی صاحب پسرعمه هم میشی اونم نه یکی؛دوتا با هم، آخه عمه الهام هم دوقلو داره و چیزی به تولدشون نمونده عزیزم شاید همین روزها ...

خلاصه اینکه تحویل گیرنده نی نی عمه الهه من بودم و تا وقتی مادربزرگای این کوچولو سر برسن من و بابایی اونجا موندیم یعنی تا رفتیم دنبال شما جیگرمون که خونه خاله مهناز بودی و تا برسیم خونه خودمون،ساعت نزدیک 2 نیمه شب بود. منو بگو که 8صبح امروز کلاس داشتم و مونده بودم چیکار کنم چون واقعاً برام مقدور نبود که برم آخه شیری که برای امروزت تو شیشه گذاشته بودم دیشب که پیش خاله بودی همه رو تموم کرده بودی و اینهمه شیر رو نمی تونستم توی دو سه ساعت برات تهیه کنم. بنابراین به هر طریقی بود کلاسم رو کنسل کردم. تازه امشبم عمو احمد سفره نذری داره اونم همینطور ناگهانی و خلاصه همه چی قاطی پاطی شده و باید زودتر بریم شهرستان. حتی وقت ناهار خوردن نداریم عشق من. پس فعلاً بای.