نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

تولد دوباره ام

جوجه رنگی

1395/10/29 13:16
نویسنده : فاطمه مامان
147 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم ورود داداش کوچولو به خونه ما واقعا زندگیمون رو دگرگون کرده. بعضی وقتا حس میکنم پذیرفتن شرایط جدید برات سخته و واقعا بهت حق میدم. آخه تا یه مدت پیش هیچکس توجه و محبت مامانی و باباییت رو باهات سهیم نبود اما الان یه داداشی فسقلی نق نقو اومده که با وجود مشکل پاهای کوچولوش، تمام وقت و انرژی من متعلق به اونه. در واقع گاهی اوقات فکر میکنم بهت ظلم میشه و خودم رو سرزنش میکنم . آخه گاهی وقتا حسابی بهونه گیر میشی و به هیچ صراطی مستقیم نیستی. بابایی هم حسابی گرفتار کاره و نمیتونه برات زیاد وقت بذاره .
با اینکه تو خیلی داداشی رو دوست داری و همش دلت میخواد تو کاراش بهم کمک کنی. حتی میخوای خودت پمپرزش رو عوض کنی و اگه نه بگم قهر میکنی.
وقتی داداشی بغلمه میری تو آشپزخونه میگی:" تو خسته شدی مامان من خودم ظرفا رو میشورم" با اینکه کلی تلق تولوق میکنی و خواب داداشی رو مختل میکنی، خودتم مثل موش آب کشیده میشی و از ترس سرما خوردنت حسابی حرص میخورم ولی بازم عاشق این مهربونیاتم فدات شم...
بعضی وقتا هم میگی داداشی رو بذار تو بغلم . بعد با اصرار میگی من مواظبشم برو کارات رو انجام بده. بازم هرچی برات توضیح میدم که هنوز خیلی کوچولو هستش و نمیتونی درست بغلش کنی قهر میکنی و یک ساعت باید نازت رو بکشم تا باهام آشتی کنی...
خلاصه روزهای گرفتاریمه این روزها مامانی... ولی همیشه اینجوری نمیمونه. قول میدم زمان که بگذره و داداشی بزرگتر شه کم گذاشتنام رو جبران کنم برات عزیزم.
راستی امروز که داداشی رو بردیم بهداشت برات یه جوجه رنگی خریدم که خیلی دوستش داری. میگی دوست دارم طوطی صداش کنم. با هرکی هم تلفنی‌ صحبت میکنی میگی من یه طوطی صورتی خریدم
عاششششششقتممممم با مزه من ...
بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)