نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

تولد دوباره ام

یک یادداشت بیست روزه

1391/6/9 19:10
نویسنده : فاطمه مامان
121 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم امروز بیست روز از بدنیا اومدنت گذشته و میخوام خاطرات این بیست روز رو اینجا یادداشت کنم:

فرشته زمینی قشنگم؛ 22مردادماه یعنی وقتی دو روزه بودی نزدیک ظهر بود که بعد از واکسن بدو تولدت از بیمارستان مرخص شدیم و از اونجا رفتیم خونه خاله مهناز. متأسفانه شارژ کولر ماشین بابایی تموم شده بود و چون خیلی گرمت شد تمام مسیر رو تو بغل خاله فرحناز گریه کردی ، اما تا رسیدیم خونه ساکت شدی و به قول عزیزیم خونه خاله رو میخواستی که گریه می کردی. پژمان تا تو رو دید گفت :خاله اینکه خیلی زشته می خواستم بگیرمش پشیمون شدم. خلاصه کلی با آرش مسخره بازی درآوردن تا ناهار خوردیم و یه کم استراحت کردیم . عزیزم خاله مهناز این چند روزه خیلی واسمون زحمت کشید چون مامانم پادرد داره و نمی تونست بیاد بیمارستان همه زحمتها افتاد گردن اون. هرچند حالا حالاها واسه مامانی خودمم زحمت دارم ...

جونم واست بگه از ترس کولی بازی درآوردن شما فسقلی صبر کردیم تا کاملاً هوا خنک شه و بعد حرکت کنیم و بیایم خونه مامان بزرگ.

چهار روزه که شدی با خاله فرح رفتی مرکز بهداشت واسه تست غربالگری. چون مامانی هنوز وضعیت جسمیش رو به راه نبود . پنج روزه بودی که بابایی شب خونه بابابزرگ پیش ما بود اونم به شرط اینکه پیش تو بخوابه. چیکار کنم دیگه نو اومده به بازار. چشمکچشمکچشمک

 از قنداق شدن خیلی خیلی بدت میاد و به هیچ قیمتی حاضر به بسته بودن دستات نیستی . یکی دوبار مامان بزرگ تو رو بست که راحتتر بخوابی اما انقدر زور زدی تا دستات رو کشیدی بیرون. واسه همین دیگه دستات  رو بیرون میذاشت. اینطوری:

 

 

 

مامانی فدای این خوشمزه خوابیدنت ؛

 

 

اینجا هم 9 روزه هستی بامزه من؛

 

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 و نوزده روزگی تو عزیز دلمون بعد از اولین حمام کردنت توسط من و بابایی؛

 

و خواب پس از دوش گرفتن؛

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)