نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

تولد دوباره ام

اتفاق ناخوشایند

1391/1/21 17:30
نویسنده : فاطمه مامان
162 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر مامان خوبی که فدات شم .وای نمیدونی امروز چه اتفاقی افتاد. اولین بار بود که همچین حسی رو تجربه کردم؛ تکون خوردن تو کوچولوی نازم توی پنج ماهگی. قبل از این تکون خوردنت رو حس نمی کردم. به نظر بابایی شاید چون خیلی ریزه میزه ای و باردار بودنم زیاد مشخص نیست. البته خودم دقیقاً برعکس فکر میکنم.

جونم واست بگه صبح رفته بودم آزمایشگاه که یه خانومی که با عجله داشت رد می شد یه فشار محکم به شکمم وارد کرد و همون لحظه به وضوح جابجا شدن تو رو حس کردم. اولش خیلی ترسیدم، زود رو صندلی نشستم و کلی صلوات فرستادم و قربون صدقه ات رفتم تا آروم بشی عزیز دلم. البته یه کوچولو هم خودم مقصر بودم که فکر میکردم اون خانم حتماً ملاحظه من باردار رو میکنه و خودم رو کنار نکشیدم. مامانی رو ببخش بابت این سهل انگاری. قول میدم بعد از این خیلی خیلی مراقبت باشم. به بابایی که در این مورد چیزی نگفتم آخه میترسم نگران بشه.

و اما سونوگرافی که امروز بخاطر طول کشیدن آزمایشات تا ظهر، وقت نشد برم. ایشالا یه فرصت دیگه...

راستی یه چیز دیگه؛این روزها خانواده بابایی در تدارک عروسی هستن. البته به جز من و بابایی که شهرستان نیستیم و از گرفتاری زیاد باید دقیقه نود برسیم. نگفتم عروسی کی؟ عمه الهام شما جیگر مامان. کاش خودتم بودی که لااقل مامانی مشکل لباس پوشیدن نداشته باشه. واااااای حالا چی بپوشم؟؟؟؟ سوال

پسندها (1)

نظرات (0)