نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

تولد دوباره ام

تـــعـطــیــلـــی مـــدارس

به فرزندم در منزل برنامه داده ام . درس هایش را در فضای آرام می خواند . به او رسیدگی کامل دارم . نیاز به گشتن در مغازه ها نداریم . لباس به اندازه کافی داریم . و نیازی هم به لباس نو نداریم کنار فرزندم شاد و مهربان با محیطی با موسیقی دلنواز بدون هر گونه استرس فضای مجازی در حال تولید کاردستی هایی هستیم که از مجلات دیده ایم و خوانده ایم یک لحظه آرامشم را به هزار لذت بیرون از منزل عوض نمی کنم. هم سلامت خودم و فرزندم را تضمین می کنم هم اجازه می دهم تا آنهایی که کار مهمترین دارند راحت تر در کوچه و خیابان رانندگی کنند. فرزندم امروز یک املا از درسی نوشت که در مدرسه نخوانده بود . انشایی نوشت با موضوع چگونه سلامتم ...
6 اسفند 1398

بــرفــ بـازی

انقضای دوست‌داشتنت پایان جان من است. ️ ️ ️ ️ ️ ️   ️ ️ ️ ️ ️ ️ و اما برف و شیره ای که عاشق طعمش شده بودی و وقتی با لذت میخوردی من سردم میشد       ...
2 بهمن 1398

تـســـلــیــت واژه ای مناسب نیست ...

🥀 حرف بغض است و سینه‌ای سوزان حرف یک اتفاق ناهنگام حرف اشک است و آه یک مادر حرف یک اشتباه نافرجام پای درد و فراق آن‌ مادر من‌خودم قطره قطره آب شدم دیدم آن لنگه کفش کوچک را  کوه بودم ولی خراب شدم تسلیت واژه‌ای مناسب نیست حالشان خوب نیست باباها دلشان تنگ یک نگاه شده آرزوشان رهایی از دنیا گر چه سخت است گرچه جانفرساست ما همه داغدار و همدردیم  خسته از جور این‌زمانه شدیم ولی از راه بر نمی‌گردیم هجدهم دی ماه نود و هشت حادثه غم انگیز سقوط هواپیمای اوکراین با ۱۷۹ سرنشین که هدف شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران قرار گرفت . ...
18 دی 1398

دیـــکـتــه مـنـاسـبـتــی

🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دختر عزیزم امروز شنبه 14دی به دلیل شهادت سردار سلیمانی ، طرح مدارس کشور دیکته با همین موضوع بود چون ایشون صبح دیروز به دستور رییس جمهور آمریکا با حمله موشکی کشته شدند . اوضاع واقعا نگران کننده س و امیدوارم این اتفاق ، عواقب بدی برای ایران بدنبال نداشته باشه. خب نیمه دی ماه است و دخملی من نیمچه سوادی آموخته. تقریبا نصف حروف الفبای فارسی رو یاد گرفتین و روزهایی که نشانه جدید یاد میگیرین به محض رسیدن با ذوق زیاد اونو با انگشت روی هوا برام مینویسی و شادم میکنی با شاد بودنت. داداشی رو میشونی و میشی معلمش و الحق که خوب نقش یه معلم مهربون رو بازی میکنی البته اونم دانش آموز خوبیه و تو این سه چهار ماهه کلی چیز یاد گرفته و قشنگ صداکش...
14 دی 1398

هفتمین یـــلـدا

بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر... باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان.. قراری طولانی به بلندای یک شب.. شب عشق بازی برگ و برف... پاییز چمدان به دست ایستاده! عزم رفتن دارد... آسمان بغض کرده و میبارد. خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست... کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و... تمام میشود پاییز رفتنت به خیر... سفرت بی خطر  ️ ️ ️ ️     ...
1 دی 1398

یــه روز پـــایـــیــزی

چه کیفی دارد کسی باشد که وقتی نامت را از ته دل مادر صدا میزند لبخند روی لبانت نقش ببندد و‌ تو آرام بگویی جانم... ‌   آسمان دلت كه گرفت باران ميشوم برايت روى گونه هايت جا خوش ميكنم اشكهايت را قطره قطره همراه ميشوم تا كنارِ انحناى لبهايت... بوسه باران بوسه بارانت ميكنم     بخشی از وجود منی ️   ...
17 آذر 1398