نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

تولد دوباره ام

روز طـبـیـعــت

در سیزدهمین روز بهار رویای سپید داشتنت را به طبیعت سبز چشمانت گرهی کور خواهم زد تا دست سیاهِ هیچ فاصله ای را توان گشودنش، نباشد. آرزو می کنم ... سیزدهمین روز بهارت سرشار از گره های سبز باشد بسان اشتیاق ناب کودکی که هر روز با دست های کوچکش گره های زندگی را سطر به سطر بر روی بند کفشهایش مشق میکند و خط خوردگی های سیاه هیچ طالع نحسی او را از بالندگی سبز و تکاپوی سرخش باز نمی دارد ... دختر گلم امروز سیزده بدر سال قرنطینگی، مثل شروع سال جدید با روز طیعت سالهای قبل خیلی تفاوت داشت. ورودی و خروجی شهر و حتی پارکها و مکانهای تفریحی مسدود و تردد ممنوع بود و تخلف از مقررات مساوی بود با توقیف یکماهه ماشین و جریمه نیم میلیونی. با ...
13 فروردين 1399

امـیــدوار بـاشـــیـــم

نگاه به حالایمان نکن! ماهم خوب می‌شویم، باران می‌بارد و با حالی خوش، زیر باران قدم می‌زنیم و می‌رقصیم. اسفند است و باران‌هایش و بی‌خیالی، اسفند است و یک قلپ چای و آرامش... هرچند که کمی خسته‌ایم و حالمان خوب نیست، ولی هنوز هم می‌شود لابه‌لای تمام دلهره‌ها به صدای باران گوش داد و آرام شد. می‌شود به صلابت ساقه‌های گیاه نگاه کرد و استحکام گرفت. نگاه به حالایمان نکن عزیز! قرار نیست همیشه از پشت شیشه باران را تماشا کنیم و در نهایت اندوه، به خیابان‌های تاریک و مه گرفته زل بزنیم. قرار است خوشی زیر پوست ما هم بلغزد و صدای لبخندهامان گوش‌های خیسِ خیابان را پر کند. نگاه به حالایمان نکن عزیز، قرار است رد شویم از این درد، قرار است...
10 اسفند 1398

تـــعـطــیــلـــی مـــدارس

به فرزندم در منزل برنامه داده ام . درس هایش را در فضای آرام می خواند . به او رسیدگی کامل دارم . نیاز به گشتن در مغازه ها نداریم . لباس به اندازه کافی داریم . و نیازی هم به لباس نو نداریم کنار فرزندم شاد و مهربان با محیطی با موسیقی دلنواز بدون هر گونه استرس فضای مجازی در حال تولید کاردستی هایی هستیم که از مجلات دیده ایم و خوانده ایم یک لحظه آرامشم را به هزار لذت بیرون از منزل عوض نمی کنم. هم سلامت خودم و فرزندم را تضمین می کنم هم اجازه می دهم تا آنهایی که کار مهمترین دارند راحت تر در کوچه و خیابان رانندگی کنند. فرزندم امروز یک املا از درسی نوشت که در مدرسه نخوانده بود . انشایی نوشت با موضوع چگونه سلامتم ...
6 اسفند 1398

بــرفــ بـازی

انقضای دوست‌داشتنت پایان جان من است. ️ ️ ️ ️ ️ ️   ️ ️ ️ ️ ️ ️ و اما برف و شیره ای که عاشق طعمش شده بودی و وقتی با لذت میخوردی من سردم میشد       ...
2 بهمن 1398

تـســـلــیــت واژه ای مناسب نیست ...

🥀 حرف بغض است و سینه‌ای سوزان حرف یک اتفاق ناهنگام حرف اشک است و آه یک مادر حرف یک اشتباه نافرجام پای درد و فراق آن‌ مادر من‌خودم قطره قطره آب شدم دیدم آن لنگه کفش کوچک را  کوه بودم ولی خراب شدم تسلیت واژه‌ای مناسب نیست حالشان خوب نیست باباها دلشان تنگ یک نگاه شده آرزوشان رهایی از دنیا گر چه سخت است گرچه جانفرساست ما همه داغدار و همدردیم  خسته از جور این‌زمانه شدیم ولی از راه بر نمی‌گردیم هجدهم دی ماه نود و هشت حادثه غم انگیز سقوط هواپیمای اوکراین با ۱۷۹ سرنشین که هدف شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران قرار گرفت . ...
18 دی 1398

دیـــکـتــه مـنـاسـبـتــی

🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دختر عزیزم امروز شنبه 14دی به دلیل شهادت سردار سلیمانی ، طرح مدارس کشور دیکته با همین موضوع بود چون ایشون صبح دیروز به دستور رییس جمهور آمریکا با حمله موشکی کشته شدند . اوضاع واقعا نگران کننده س و امیدوارم این اتفاق ، عواقب بدی برای ایران بدنبال نداشته باشه. خب نیمه دی ماه است و دخملی من نیمچه سوادی آموخته. تقریبا نصف حروف الفبای فارسی رو یاد گرفتین و روزهایی که نشانه جدید یاد میگیرین به محض رسیدن با ذوق زیاد اونو با انگشت روی هوا برام مینویسی و شادم میکنی با شاد بودنت. داداشی رو میشونی و میشی معلمش و الحق که خوب نقش یه معلم مهربون رو بازی میکنی البته اونم دانش آموز خوبیه و تو این سه چهار ماهه کلی چیز یاد گرفته و قشنگ صداکش...
14 دی 1398

هفتمین یـــلـدا

بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر... باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان.. قراری طولانی به بلندای یک شب.. شب عشق بازی برگ و برف... پاییز چمدان به دست ایستاده! عزم رفتن دارد... آسمان بغض کرده و میبارد. خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست... کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و... تمام میشود پاییز رفتنت به خیر... سفرت بی خطر  ️ ️ ️ ️     ...
1 دی 1398