جشن آی مت
️️️️️️️️️️️️
️️️️️️️️️️️️
️️️️️️️️️️️️
️️️️️️️️️️️️
️️️️️️️️️️️️
اینم از جشن امروز آی مت در ورزشگاه دستغیب و آقاخرسی که عاشقش شده بودی و دستش رو ول نمیکردی. با خاله مهناز و خاله فرح رفته بودیم اونجا. موقع خداحافظی خاله مهناز نمیدونم یهو چی شد که خودتو چسبوندی به خاله و پاتو تو یه کفش کردی که میخوام با خاله برم و شب خونشون بمونم.
خلاصه هرکار کردم که نذارم بری حریفت نشدم و بی خداحافظی از من رفتی. الان مامانی حسابی از دستت دلخوره دخملیِ رفیق نیمه راه. آخه اصلا دوست ندارم شبها خونه نباشی و این یه عادت بشه برات.
الان که نیستی میگم کاش به زور آورده بودمت خونه تا نبینم داداشی تنها اینجا خوابیده و تو نیستی.
شبها بدون قصه های من نمیخوابی و انگار منم عادت کردم که بدون قصه گفتن برای تو و به قول خودت بعدش بوسِ شب بخیر سخت بگذره بهم.
بهرحال امیدوارم خونه خاله خوب بخوابی عروسکم و صبح که بیدار شدی دلتنگی کنی برام . مامان خیلی دوستت داره میبوسمت از دور...
وای دلم خیلی تنگ شد برات ... ❤❤