چهارشنبه سوری
پاس دارم آتش جاوید را ، یادگار فطرت جمشید را
چند روزی مانده بودش تا به عید، آمد آتش در چنین روزی پدید
بهر او آتشگهی آراستند، از پلیدی و سیاهی کاستند
پس از آن هر سال در روزی چنین
جشن سوری بوده در ایران زمین
تا که آتش را پرستاری کنیم
از اهورا طلب یاری کنیم...
دختر قشنگم چهارشنبه آخر ساله و صدای ترقه که مدام از بیرون میاد و آتیش بازیهایی که از تلویزیون پخش میشه برات خیلی تازگی داره. همش میگی "مامان میخوام تبقه نگاه کنم".
خلاصه که شب پرسروصداییه؛ صدای بارون و ترقه یه لحظه قطع نمیشه. من و تو هم تو خونه چهارشنبه سوری ای داشتیم واسه خودمون، البته کاملاً بیخطر، با روشن کردن شمع و خوندن این شعر که خیلی خیلی دوست داشتی:
تق تق تق فشفشه
فاصله مون کم بشه
هیزم و نفت و آتیش
دوستت دارم خداییش
غمهاتو بیار فوتش کن
کینه داری شوتش کن
زردی ازت دور بشه
هرچی میخوای جور بشه