دخملی با موی کوتاه
خانومی من از امروز با یه ظاهر جدید میاد به وبلاگش.
آخه با رضایت خودش موهاش کوتاه شده و اینطور که مشخصه خیلی هم از این بابت راضی و خوشحاله. البته اینو میدونم که کوتاه شدن موهات یه موج بزرگ اعتراض از طرف عموها و بخصوص عمه الهام به دنبال داره، حتی بابایی رو به زور تونستم راضی کنم که برای راحتی خودت موهات کوتاه بشه.
خودمم بیشتر از همه عاشق این موهای خوشگلت بودم مامان جونم، اما نه تحمل اذیت شدنت موقع شونه زدن موهات یا لباس پوشیدن یا حتی بستن موهاتو داشتم نه حق این رو که برای خوشایند خودم یا اطرافیان به کاری که ازش بیزاری مجبورت کنم. بخاطر همین چندبار که بهت پیشنهاد کوتاهی موهات رو دادم با ذوق و شوق زیاد از پیشنهادم استقبال کردی و حتی عجله داشتی واسه رفتن به آرایشگاه. اونجا هم از بس خانوم بودی بعد از کوتاهی موهات خانم آرایشگر به انتخاب خودت ناخنهات رو واست لاک زد و هرکسی اونجا بود از دیدنت قربون صدقه میرفت.
از دیروز تا حالا هم که موهات کوتاه شده تکیه کلامت شده این:"مامان خوب شد که گفتی بریم آرایشگاه".
الهی من قربون تو دخمر خوشگلم برم، پس حسابی حالشو ببر عروسکم...
النا قبل از کوتاهی مو