هشت ماه گذشت...
فرشته کوچولوی من چطوره؟ این روزا دیگه تکون خوردنات خیلی زیاد شده . تکون که چه عرض کنم همش با تمام قدرت لگد می زنی مامانی رو. فدات شم که زورت هم زیاده .اونقدر که بعضی اوقات واقعاً به دختر بودنت شک می کنم. میگم نکنه یهو به دنیا بیای و به جای النا جونم یه پسر بدن بغلم. هرچی خدا بخواد اما من بیشتر دلم تو رو می خواد؛ النای خودم. وای فکر کن پسر به دنیا بیارم با اینهمه چیزای دخترونه که خرید کردیم.
به هر حال یک ماه و یه کوچولو دیگه باید صبر داشته باشم تا صورت قشنگت رو ببینم. راستی بهت نگفته بودم تاریخ زایمانم دهم مرداد تعیین شده که ماه تولد خودمه. اما چون زایمانم طبیعی هستش دکترمون گفت از اول مرداد امکان به دنیا اومدنت هست.این چند ماه آخر واسم یک سال طول کشید. خدا کنه مابقیش هم زود بگذره و همش صدای تو توی خونه بیاد.
الهی به امید تو/
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی