قربون اون اخم ریختنت...
بالاخره این دغدغه آتلیه رفتنمون تمام شد خدا رو شکر. نمیدونم چرا با اینکه عاشق عکس انداختنی و تو خونه روزی چندبار از من میخوای ازت عکس بندازم اونجا اینکارا رو میکردی. همون روز اول که با هم رفتیم و خودت رو واسه مامان لوس کردی خواستم قیدش رو بزنم ولی دلم نیومد.
حالا تعریف کردن بامزه خودت از اون روز رو برات بگم عزیزم،میگی:" مامان یادته لفته بودیم آتلیه منم همش اخم می لیختم؟" گاهی وقتا هم از اون افعال بامزه خودت بکار میبری :" اخم می ریزیدم ". اینجا هم داشتی همین رو برام میگفتی عشق مامان...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی