جدایی طولانی
مامانی فدای الناگلی که امروز دو ساعت زودتر از خودم از خونه رفته بیرون. آخه خاله اینا بخاطر سفره نذری عمه کبری مجبور بودن صبح برن شهرستان و تو رو هم با خودشون بردن که منم عصری بعد از کلاسم بیام. ساعت از 10گذشته و منم کم کم باید آماده شم تا سر وقت به کلاسم برسم. اما دلم همش پیش عروسکمه. امروز که دیگه دیرتر از روزای دیگه می بینمت چون شیراز نیستی و کلی راه دارم تا بهت برسم.
بخدا همین الآنم دلم داره برات پر میزنه مامانی چیکار کنم تا عصر؟
دعا میکنم امروز هرچه زودتر بگذره و بیام بغلت کنم عشقم؛ تنها کاریه که از دستم برمیاد. هزارتا بوووس واسه عروسکم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی