نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

تولد دوباره ام

سوختگی دست دخملکم

1391/9/10 21:50
نویسنده : فاطمه مامان
99 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان. ساعت یه ربع به 10شب جمعه است و تازه برگشتیم خونه. خیلی خیلی هم ناراحتم چون نه دیروز برای دخترکم روز خوبی بود و نه امروز. غمگین

دیروز بعد از کلاسم با خاله که تماس گرفتم قبل از صدای خاله صدای گریه تو رو شنیدم و حسابی بهم ریختم. انگار دلت درد می کرد و گریه می کردی و خاله نمی تونست آرومت کنه. همونجا با خودم عهد کردم که بعد از این ترم دور کارم رو خط بکشم و فقط پیش تو باشم لااقل تا وقتی که بزرگتر شی. خلاصه اون راه واسم شد طولانی ترین راه دنیا تا برسم به تو و تو بغلم بگیرمت.

امروزم خونه مامان جون بغل بابایی بودی که دستت به بخاری گرفت و روی دو تا از انگشتات تاول زد. مامانی برات بمیره الهی، حسابی گریه کردی دردت به جونم... خدا کنه زودتر جای این سوختگی خوب شه که هرچی چشمم به دستت میفته اعصابم خورد میشه. خسته

خوب بخوابی عزیز دلم. می بوسمت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)