نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

تولد دوباره ام

خدایا!

خدایا!     تو تکراری ترین حضور روزگار منی   و من عجیب به تو، از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام...     دلم بسان قبله نماست   وقتی عقربه اش به سمت "تو" می ایستد ...   آرام می شود.       ...
15 ارديبهشت 1391

اولین سفر سه نفره

سلام سلام گل گلکم خوشگلکم. صبح خیلی زوده و ما داریم میریم سفر. البته یه سفر کوتاه و یه روزه که قبلاً دو سه بار با بابایی رفتیم. اما خب یه کم مسافتش طولانیه و ایندفعه اولین باره که تو جیگیلی مامان هم همراهمونی. الآن میگی مامانی کشتی منو بگو کجا میریم آخه؟ باشه میگم؛ بندر گناوه عزیزم. الهی به امید تو...
8 ارديبهشت 1391

معنی اسم قشنگت

"النا" همون صورت لاتین و ایتالیایی "هلن" هست. با توجه به این ریشه النا به معنی روشنایی و نور است. النا(هلن) در منابع ایتالیایی نام دختر خدای زئوس از اساطیر یونانه که در افسانه های یونان، زیباترین زن زمینی به شمار میاد. در فرهنگ لغت دهخدا النا به معنای "هدیه(نعمت) خداوند" و در زبان عبری به معنای "رحمت" اومده . روسها النا را "یلنا" تلفظ می کنند و معتقدند کسی که صاحب این اسم هست، عشق همه جا در سرنوشتش وجود داره. روز و روزگارت پر از عشق، النای عزیز من ...     Elena ...
7 ارديبهشت 1391

دختر داشتن یعنی...

دختر داشتن قشنگه ..  دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی  دختر داشتن یعنی کمدی پر از لباسهای خوشرنگ  دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای قشنگ  دختر داشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادر ودختری کنار یه تخت کوچیک صورتی  دختر داشتن یعنی یه کشو پر ازگل سرهای رنگی رنگی  دختر داشتن یعنی لاک های رنگ و وارنگ  خنده های از ته دل،موهای بلند،دامن های زیباو ... دختر داشتن یعنی بیشتر منتظر ماندن پدر برای اماده شدن دختر و مادر برای رفتن به مهمونی ( مخصوصا عروسی ) دختر یعنی بوی زنانه داشتن در کودکی یعنی بدونی دخترت می تونه مادری باشه مهربون . ...
6 ارديبهشت 1391

دخترم، النا

شاه میاد با لشکرش شاهزاده ها دور و برش واسه پسر کوچیکترش آیا بدم آیا ندم؟  وااااای عزیز مامانی ، سونوی امروز دختر بودنت رو صد در صد تضمین کرد. حالا اینکه چرا شکم مامانی به قول همین سونو خونگیها ،خرم شده و همه فکر می کنن تو پسری خدا میدونه. از بس شنیده بودم باورم شده بود که پسری. وای که نمیدونی چقدر دلم میخواد ببینمت. عکس سونوی امروز رو صد بار بوسیدمش. بابایی هم هی نگات میکنه و میگه اینکه خیلی ریزه میزه اس. برعکس خودم که فکر میکنم خیلی شکم گنده شدم اون میگه فقط یه کوچولو مشخصه که بارداری. بهرحال امروز یه حس عجیبی دارم . همش صورت ماهت رو تصور میکنم. یعنی شبیه کی میشی؟ عاشششششقتم&nbs...
5 ارديبهشت 1391

دخترم یا پسرم؟؟؟

جیگر مامان چطوره؟ مامانی که خیلی ذوق زده است. آخه دیشب اولین شبی بود که با تکون خوردنت و به عبارتی لگد زدن از خواب بیدارم کردی. از ذوق و شوق این کارت تا یک ساعت خوابم نمی برد عزیزکم. همش فکر می کردم به اینکه تو به دنیا بیای و بزرگ بشی، به من مامان بگی و تو دلم قند آب کنی. دلم برات شده یه ذره.  تازه یه خبر دیگه؛ فردا می خوام برم یه سونوگرافی مطمئن تا کاملاً از دختر یا پسر بودنت مطمئن بشم. آخه هرکی منو میبینه میگه مشخصه که نی نی تون پسره. دیروز که واسه یه کاری رفته بودم بیرون، تو تاکسی با دوتا خانوم همصحبت شدیم و هر دو همین حرف رو بهم زدن. یه خانوم جوون بود و یکی هم خیلی مسن که با قطعیت گفت نیازی نیست سونو بری چون صددرصد بچه ش...
4 ارديبهشت 1391

روز پر دردسر

سلام نفسم، امروز واسه مامان روز خسته کننده ای بود. از صبح تا ظهر سر کلاس فقط حرف می زدم. آخرش بچه ها صداشون دراومد و تذکر دادن که فکر بار شیشه خودم یعنی شما نازنازی مامان هم باشم. چاره دیگه ای نبود آخه بیست و سوم همین ماه آخرین جلسه کلاسهاست و هنوز مبحث زیادی مونده تا پایان کتابها. خلاصه ظهر که از مرودشت برگشتم دوست داشتم بیام خونه و فقط بخوابم اما نمی شد چون وقت ویزیت داشتم واسه شما موچولوی نازم. خوبیش اینه که بیمارستان مادر و کودک تو مسیر برگشتمه و میتونم با یه تیر دو تا نشون بزنم. نتیجه چکاب اینکه همه چیز اوکی بود و جیگر مامان در وضعیت خوب. منم سه کیلو اضافه وزن داشتم یعنی از 52به55. بعد از اون هنوز نرسیده بودم خونه...
2 ارديبهشت 1391